Friday, May 21, 2010

آناهیتا همراه خواهد آمد
مدتهاست ننوشته ام.... مدتی است از خودم دور بوده ام. دور وجود خودم چرخیده ام و دنبال تعریف "وجود" گشته ام. از وقتی که وجود نازنینی، آناهیتای زیبا و باهوش و سرشار از حس درک طبیعی انسانهای اطرافش، از میان ما رفت خیلی چیزها دگرگون شده.
حالت های ما، رنگ دیوارهای زندگی، نقشه های آینده، و لحظه ها... لحظه هایی که گاه با درد او پر می شود. و او خیلی درد کشید!!!! خیلی بیشتر از آنچه زندگی کوتاه و وجود شیرینش باید می کشید... اما تصمیمی امروز صبح گرفته ام: آناهیتا را با خودم در زندگی خواهم داشت، اما دردهای او را نه. گرچه نمی دانم تا چه حد می توانم این تصمیم را عملی کنم. امروز صبح یاد حرف دختر کاراکتر اصلی فیلم "ترافیک" افتادم که می گفت زندگی را روز به روز سر می کنم. حالا برای من هم زندگی پیوستگی اش را از دست داده و روز به روز شده است.
بعضی چیزها فراموش شدنی نیست. شاید یاد می گیریم که با چه رنگی و از چه زاویه ای آنها را در یاد نگه داریم. مثل باری که همراهت داری و گاه اگر آن را با دست دیگرت بگیری، یا جابجایش کنی شاید حمل کردن آن راحت تر شود.
کاش نوشتن این بار هم کمک کند.


حقیقتی که هرگز بر زبان نیامد
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/farhang/more/19171