درونم پر از زلزله است ... زلزلههای ریز و کوچکی که جایی برای آرامش نمیگذارد. زلزلهها به پهنای شعور ادامه دارد. مدتی است که همه چیز میلرزد... من میلرزم. مادرم هیچوقت کسی را نفرین نمیکرد و اگر دشمنی را سزاوار نفرین میدید، میگفت انشاءالله همیشه تنت بلرزه!
نگرانی، اضطراب... تنش ... دارم خسته میشوم.
لرزشها با خبرهای بد شروع شد ... و با انتظار کشیدن برای خبرهای بدتر ادامه یافت. چندین ماه. با تماشای لحظه لحظه بوقوع پیوستن مرگ.
پدرم مرد. مادرم هم رفت. حالا مادر یکی از نزدیکترین دوستانم قرار است برود. دوستی که همیشه تسلیبخشام بوده... و من هنوز زلزلههای خودم تمام نشده میبینم که باید به او آرامش بدهم و در کنارش باشم. مادرش بزودی میمیرد ...
المیرا هم چند روز پیش درگذشت. هرگز ندیدمش، اما وصف شهامت او را در مبارزه سه سالهاش با سرطان پستان شنیده بودم. تصویر او با سربندی که سر بیمویش را میپوشاند، دستی که به خاطر نداشتن غدد لنفاوی بشدت ورم کرده بود، و گردن و سینهاش که از پرتو درمانی بشدت سوخته بود، و در عین حال امید میداد و میخندید در حافظه ام نقش بسته... بدون جزئیات چهرهاش، بلکه طرح بدن او، حالت نشستناش، و امیدهایش برای پسرش که دانشگاه را تمام کند، و دخترش که تازه دبستان را تمام کرده ... و عشقاش به زندگی! عشقی که بینهایت بود و با همین عشق میجنگید.
نسترن میگوید: زندگی بقدری شیرین است که آدم هرچقدر هم درد بکشد، باز راضی نمیشود که از زندگی دست بکشد.
و تازه میخواستم زلزلهها را با فرمان نیما که "چشمها بسته بایست بودن" ایست دهم که زمین باز لرزید... دلم سست شده و دنبال چیزی میگردم که به آن چنگ بیندازم و خودم را محکم نگه دارم.
به بچههایم نگاه میکنم ... از وقتی که مادربزرگ و پدربزرگشان را از دست دادهاند، مفهوم جدیدی برایشان جا افتاده و نگران اند که مرا هم از دست بدهند. باید به آنها دلداری بدهم. نشان دهم که صخره هستم. محکم!
به خودم نگاه میکنم که دیگر جوان نیستم ... هرگز به این فکر نکرده بودم که جوان نیستم. هرگز تصمیم نداشتم که خود را پیر بشمارم. با رفتن مادرم اما مجبورم که به جای خالی او بخزم و آنجا را پرکنم. ناگهان پشتم خالی شده ... نسلی که پشت سر من بود و همه تاریخ را پشت سرم دربر میگرفت رفته است ... من شدهام مرز زندگی و تاریخ ... و اینطوری است که ناگهان من از نسل دیگری هستم.
آماده نیستم ... چرا زندگی همیشه یک قدم جلوتر از من حرکت میکند.
<< Home